کفشهایم کو، چه کسی بود صدا زد: سهراب آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ. مادرم در خواب است. و منوچهر و پروانه، و شاید همهی مردم شهر. شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیهها میگذرد و نسیمی خنک از حاشیهی سبز پتو خواب مرا میروبد. بوی هجرت میآید: بالش من پُر آواز پَر چلچههاست.