سلام دوستان عزیزم دیروز بازی تراکتور و پیروزی تو تبریز بود بازی ساعت 5 بود از ساعت 12 اونجا بودیم که تقریبا ورزشگاه پر شده بود.خیلی خوش گذشت بعد از بازی هم کلی پیاده اومدیم اخه ماشین گیر نمی یومد و خیلی خسته.تازه خونمون هم هیئت بود تا 12.30 شب کار میکردم تو ورزشگاه هم اونقدر انگشت های پامو له کرده بودن که نمی تونستم درست راه برم. گوشی مو فروختم!الان یه 1100 دارم.یه کاره انتحاری بود مثلا می خوام پول کلاس و کتاب و از این جور چیزها دوتا عکسی که با گوشیم گرفتم رو بزودی اینجا میذارم تا نظرت رو بگی فقط یادت باشه نظرت برام خیلی مهمه پس حتما نظر بذار فقط دو ماه دیگه کنکور دارم هیچی هم نخوندم نمی دونم چیکار کنم.فرصت رو از دست دادم.
این متن که شبیه شعر هست رو همین نیم ساعت پیش گفتم! تو وبلاگ یکی از دوستان نوشته بود تو برنامه رادیویی از شنونده ها می پرسه اگه یه تابلو داشتی چی مکشیدی؟منم همین جوری همینو گفتم!اگه مسخره هست به بزرگی خودتون ببخشید دیگه. اخه سخته به یه زبون دیگه شعر بگی البته به تورکی از اون هم سخت تره ها چون از یک طرف هم اجازه نمیدن به زبان مادری تحصیل کنیم و کلمات و جملات به سختی میشه پیدا کرد.سعی میکنم سواد تورکی رو بیشتر یاد بگیرم و به زبان تورکی شعر بگم.
یک آسمون یک جاده یه حس صاف و خسته
آدم های قصمو من اونجا شاد میکشم خدومو بی آلایش بی اضطراب میکشم
یه ستاره یه گلدون یه استکان پر از خون! شب های خیس و تاریک یک اتفاق میکشم!
یه غریبه یه گیتار یه حس تلخ و بیمار یه رهگذر یک دروغ یک انتقام میکشم!
کبوتر های عشقو رنگ سیاه میکشم خودمو تنها و دور روی ابر ها میکشم
یه بهانه یک نگاه یک قلب غرق گناه یه پنجره یک قفس یک آرزو میکشم!
یه آشنا یک نفس یه روح اسیر هوس یه قاصدک یه بارون یک انتها میکشم!
|