کبریت میکشم
و شب ترین اتاق را
نشان پنجره ها
می دهم
روی آینه
شبحی از نام تو
برق میزند
-به رنگ لب هایت-
دست می کشم
دیوارها
خوابند
و صدای رفتهی نفس هایت
روی کاغذ دیواری,
جا مانده است
کبریت می کشم
مچاله ترین یادگارها
زیر پاهایم
فریاد می شوند ...
18181: کل بازدید
0 :بازدید امروز
22 :بازدید دیروز
RSS